پيامهاي ارسالي
+
.
من در توخلاصه شده ام
مثل شعرهاي شاملو
در آيدا ، مثل اندوه در شب
هرجاي جهان باشي فرقي نمي کند
من هر شب يواشکي
به چشمان خيالت زل مي زنم
صبح ها چايي ام را
با خيال قشنگت شيرين مي کنم
و گاهي کنار شمعداني ها مي نشينم
شاعر چشمهايت مي شوم
و هربار که از روياي آمدنت نا اميد مي شوم
مثل پرنده اي کوچک مي شوم که روي
نيزار مي نشيند
و براي فراموش کردن چيزي خودش را
به آواز مي زند ...
من.تو.خدا
101/10/24
+
مرگ ، شايد
*يکي از همين روزها*
مرا به يک پياده رويِ دو نفره
دعوت کند ؛
در اين ميان
نگران شعرهايي هستم
که شب ها
زير بالش گريه کردم و
*تو هرگز*
*آنها را نخواهي خواند...*
..
.

غزل صداقت
101/8/4
ديگر نگران نيستم.... در عوض نگران ساعاتي هستم که در اين حسرت گذراندم و بابت آنها به سختي بازخواست مي شوم.. مي داني رفيق..! دنيا خيلي کوتاه ست.. و تمام اتفاق ها سر جايش مي افتد.. هميشه همين طور بوده.. "هميشه اونجوري که ما ميخوايم اتفاق نمي افته..."
+
هر روز از کوچه ي چشم تو گذر خواهم کرد
* هر روز از کوچه ي عشق تو سفر خواهم کرد*
چه تو باشي به انتظار من، يا که نباشي دگر
* من به هواي ديدن تو يک نظر خواهم کرد*
.
آيين

انديشه نگار
101/6/23
+
*صداي سنج و دف و بوي سيب مي آيد ...*
دوباره حال و هوايي غريب مي آيد
*براي گريه ...
بها ، نه....
بهانه ميخواهم ....*
به سر توان و طاقت و صبر و شکيب مي آيد
سوار بال نسيم ..
*غروب عاشورا ....
غبار غربت "شيب خضيب " مي آيد ..*
ز گوشه گوشه اين دشت پر بلا
اکنون ...
*صداي ناله ي "امن يجيب " مي آيد ....*
.
*متن :نگارستان خيال *

انديشه نگار
101/6/23
+
پلک جهان مي پريد
دلش گواهي ميداد
اتفاقي مي افتد
اتفاقي مي افتد
و
فرشته اي از آسمان فرود آمد
.
.
@};- @};- *تولدتون مبارک مادرهماي عزيز و مهربان *@};- @};-
.
.

انديشه نگار
101/4/2
واي مهسا جون .. شرمنده کردين بخدا... فدات بشم من ... نميدونم با چه زبوني از اينهمه لطف و محبت قدرداني کنم .. عکس کيک که منو ديوونه کرد .. اگه راستکي بود اصلا بهش دست نميزدم فقط ميزاشتمش تو يخچال و با عشق نيگاهش ميکردم .. ما شا الله به دستان هنرمندانه شخص کيک پز و شما عزيز دلم که مي دوني مادر هما عاشق گل و گلدون هست ..B-)
15 فرد دیگر
45 فرد دیگر
+
*تو هم به فکر مني حاضرم قسم بخورم
همين زمان علني حاضرم قسم بخورم
به شوق وصل تو هر روز روزه ميگيرم
و با چنين دهني حاضرم قسم بخورم*.....

freand
101/1/24
@};- @};- از «سفيان بن عبد اللَّه» روايت است كه گفت به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفتم:
ما اخوف ما تخافه على فقال هذا و اخذ بلسان نفسه «2».
«اى رسول خدا! از چه چيز بر من بيشتر مىترسى؟ فرمود: اين و زبان خود با دست گرفت».
و از «يونس بن عبيد» نقل كردند كه گفت: نفس خود را اين گونه يافتم كه رنج روزه را در گرماى سخت مىتوانست كشيد؛ اما ترك كلمه اى كه به كار نمىآيد نمىتوانست كرد.
+
*همه اتفاقها دير يا زود افتادنياند!*
*مانند دانههاي تسبيح...*
يکي بعد از ديگري:
*تولد، کودکي، نوجواني، جواني، عشق... و مرگ!*
آه که چه نظم تکراري و کسالت آوري!
کاش ميشد زمان را مثل نخ تسبيح، از بين همه اين اتفاقات بيرون بکشيم
آنگاه در اوج جواني، در يک روز بلند تابستاني، عاشق ميشديم...
آروزهاي بلند پروازانه نوجواني را ارزاني عاشقيهامان ميکرديم
...*
عکس و متن : نگارستان خيال*

قلمدون
101/1/17
6 فرد دیگر
17 فرد دیگر
+
به خداحافظي تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتي ودلم ثانيه اي بند نشد
لب تو ميوه ممنوع ولي لب هايم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر
هيچ کس هيچ کس اينجا به تو مانند نشد
هر کسي در دل من جاي خودش را دارد
جانشين تو در اين سينه خداوند نشد
خواستند از تو بگويند شبي شاعر ها
عاقبت باقلم شرم نوشتند: نشد!!!
.
.

قلمدون
101/1/17
+
يه وقتايي هست دلم برات خيلي تنگ مي شه
من اسم اين وقتا رو گذاشتم هميشه هميشه
جاي همه ي عزيزايي که ديگه پيشمون نيستن خالي ... :
جاشون سبز ، يادشون گرامي ، روحشون شاد

عارفانه هاي يک دوست
101/1/16
+
براي روزهاي خوب تو دعا مي کنم
روزهاي خوب تو ربط عجيبي
به حال خوب من دارد

عارفانه هاي يک دوست
101/1/16
+
ميخواهم برگردم به روزهاي کودکي
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه مي شد
بالاترين نقطه زمين شانه هاي پدر بود
بدترين دشمنانم خواهر و برادرهاي خودم بودند
تنها درد من زانوهاي زخميم بودند
تنها چيزي که مي شکست اسباب بازي هايم بودند
و ....
معناي خداحافظ تا فردا بود...

عارفانه هاي يک دوست
101/1/16
+
*نه !
گلايه نمي کنم
کار از اين حرفها گذشته است
اين شهر
طعم قدمهايت را نخواهد چشيد !
تو که سهل است
حتي باران
تهران را فراموش کرده است! *
.
.
#شهاب_گودرزي_3دي 94
.
*عکس : نگارستان خيال *
نگارستان خيال
100/5/26
+
.
نگارستان خيال
100/5/26